مصاحبه با مریم فیروزی دربارهی سینمای تجربی و فیلم مرگ موقتی زنبورها
۲۴ فریم – هانیه پرهیزگار: مریم فیروزی، کارگردان فیلم کوتاه “مرگ موقتی زنبورها” است که در جشنواره های ملی و بین المللی موفقیت های زیادی کسب کرده است. مصاحبه ای که در ادامه می خوانید گفت و گویی است درباره ی سینمای تجربی در ایران و روند ساخت این فیلم:
شما به عنوان کسی که خودتان فیلمساز هستید به نظرتان بهتراست که چطور به فیلم کوتاه نگاه کنیم؟ به عنوان یک مدیوم مستقل یا راهی برای رسیدن به سینمای بلند؟
قطعاً نگاه مستقل به مدیوم فیلم کوتاه تاثیری در بهبود کاستیهای شرایط فیلمسازی و جشنوارهای آن در سینمای ایران خواهد داشت! البته نمیتوان این را هم انکار کرد که بالاخره شما برای ورود به سینما بلند ناچارید با ساختن فیلم کوتاه هم مشق کنید و هم شناخته شوید. اما فیلم کوتاه به دلیل ساختار منحصرش، باید به عنوان یک مدیوم مستقل مورد توجه قرار بگیرد، خوشبختانه اخیرن به دلیل افزایش فیلمسازان فیلم کوتاه که اکثراً از افراد آکادمیک و فارغ التحصیلان سینما در دانشگاهها و موسسات آموزشی هستند و همینطور افزایش تعداد جشنوارهها و بالا رفتن کیفیت فیلم کوتاه و از سویی جهانی شدن سینمای ایران بیش از پیش نگاه به سینمای کوتاه جدیتر شدهاست، هرچند هنوز کاستیهایی وجود دارد.
از دید شما، مسائل و مشکلات فیلم کوتاه ایران را چطور می توان طبقه بندی کرد؟
مشکلات فیلم کوتاه به خصوص در ایران به چند بخش تقسیم میشود. اول از همه تامین بودجه است. تامین بودجه برای خود من به شخصه بزرگترین چالش هربار فیلمسازی است. بیشتر فیلمسازان کوتاه با خرده پس انداز شخصی و یا حتی با قرض و وام فیلمشان را میسازند. حتی دانشگاهها امکانات لازم را جهت ساخت فیلم به راحتی در اختیار تو قرار نمیدهند. من زمان ساخت “مرگ موقتی زنبورها”، با وجود اینکه دانشجوی سینما-تئاتر بودم، اما روند بورکراسی استفاده از تجهیزات دانشگاه آنقدر فرسایشی بود که حتی یک لامپ هشتصد هم از دانشگاه نگرفتم. معمولن در سینمای کوتاه جهان، حمایتهای دولتی نقش تعیین کنندهای در روند ساخت فیلمها و همینطور پخش آن دارد. اما در ایران هنوز این مسائل غریب به نظر میرسد. از سویی عوامل و متخصصین در رشتهی سینما با رشد تکنولوژی، افزایش نشر کتابهای سینمایی، دسترسی به ویدئوهای آموزشی، پیوسته متخصصتر و بهروزتر میشوند اما باقی بخشهایی که فیلم کوتاه به آن متکیاست، مانند صنفها، حامیان دولتی و جشنوارهها این سیر صعودی را به همان نسبت در کیفیت ارائهی خدمات طی نمیکنند. مشکل دیگر در زمینهی فیلم کوتاه ما مشکل پخش فیلم است، هنوز ما پخشکنندهی قابل اعتماد در زمینهی فیلم کوتاه که مشاورهی مناسب به فیلمساز دهد و کار را برای اون آسانتر کند وجود ندارد. پخش فیلم کار زمانبر و البته پرهزینهای است و نیاز به تخصص دارد، و فیلمساز به ناچار باید زمان زیادی را صرف آزمون و خطا در این بخش کند و تاوان زیادی به تنهایی بپردازد تا کم کم این مهم را یاد بگیرد. پس از تامین بودجه تا پخش فیلم به عهدهی فیلمساز است و گاه این روند آنقدر طولانی و فرسایشی است که شما با ساخت یک فیلم سی دقیقهای انرژی مضاعفی از دست میدهید که در عوض میتوانست صرف تولید، تخیل و رشد بیشتر هنرمند باشد. بگذریم از مسئلهی مخاطب و نبود سالن و یا شبکهای که حاضر به پخش فیلم کوتاه و جذب مخاطب گستردهتر و آشنایی بیشتر مردم با این مدیوم شود.
فضای فیلم کوتاه ایران را چطور می بینید؟
فضای فیلم کوتاه به مراتب کیفیتر از سالهای گذشته است. فیلمها ظاهر مناسبتری دارند و نگاه فیلمسازان جوان تخصصیتر شدهاست. نسل حاضر بر خلاف نسل پیشین که تئوریتر بودند، عملگراترند، شاید به دلیل رشد تکنولوژی و در دسترس بودن تجهیزات دیجیتال. از سویی به دلیل وجود اینترنت امکان پخش فیلم و شرکت در فستیوالهای جهانی برای فیلمساز راحتتر شدهاست و این مسئله منجر به دیده شدن فیلمهای ایرانی در اشل جهانی میشود.
به نظر شما سطح فیلم کوتاه در ایران با جهان برابری می کند؟
قطعاً. همین امسال فیلمهای موفق زیادی داشتیم که به جشنوارههای مهمی راهیافتهاند. فیلمهای خوشساخت و قابل توجه مثلا “حیوان” ساخته برادران ارک ، “وقت نهار” ساختهی علیرضا قاسمی و “روتوش” ساختهی کاوه مظاهری که جز پرافتخارترین فیلمهای کوتاه سینمای ایران محسوب میشود. این افتخارات امیدبخش و تاثیرگذار برای تمام خانوادهی فیلم کوتاه ایران است.اما متاسفانه به زعم من همچنان جشنوارههای خارجی از سینمای خاورمیانه انتظار فیلمهایی دارد که به طیف خاصی از موضوعات همچون فقر، اعتیاد، مهاجرت و جنسیت بپردازد، قطعاً دغدغهی هنرمند ایرانی به دلیل اینکه با این مسائل در ایران دست و پنجه نرم میکند، به این سمت بیشتر معطوف میشود. مثلن برای خود من به شخصه مسئلهی جنسیت یک چالش درونی بزرگ در طول سالیان زیستم است. اما وقتی جشنوارههای خارجی تو را ترغیب به ساخت فیلم اجتماعی با موضوعاتی از این دست میکند، فیلمساز هم خودخواسته یا ناخواسته، حتی اگر دغدغه و علاقهی دیگری داشته باشه، به این موضوعات خواهد پرداخت. و این تک موضوعی و تک محوری در سینمای ما تخیل را در جامعه محدود میکند. من هنوز فیلمی خارج از این موضوعات ندیدهام که جشنوارههای درجهی الف نسبت به آن توجه نشان دهد. و اگر کسی خارج از این قاعده و موضاعات فیلم بسازد، خواه ناخواه کنار گذاشته خواهد شد.
در مورد فیلم خودتان استقبال در داخل و خارج ایران را چطور دیدید؟
استقبال برای من راضیکننده بود. “مرگ موقتی زنبورها” یک فیلم کاملاً شخصیاست و من انتظار نداشتم کسی با فیلم ارتباط محکمی برقرار کند و حتی دوستاش داشتهباشد. آن را ساختم چون از لحاظ درونی به ساخت آن نیاز داشتم. اما بر خلاف انتظارم پس از پخش با بازتابهای متعدد و خوبی مواجه شدم. چه از لحاظ جشنوارهای و چه از نگاه مخاطبین غیر متخصص! پیامهای بسیاری در طول این یک سال از مخاطبینی که در جشنوارهها فیلم را دیدهبودند دریافت کردم که کاملن ذهنیت مرا در مورد مخاطب تغییر داد. هرگز فکر نمیکردم فیلمی با نگاهی تصویرگرا و تا حدی ضد قصه بتواند شعفی در مخاطب ایجاد کند و خب این مرا به آن جنس سینمایی که بیشتر دوست میدارم، امیدوارتر کرد. حتی دوستانی که فیلم را دوست نداشتد لحظاتی از فیلم را تحسین کردند و برایشان جذاب آمد.
پس با توجه به تجربه فیلم مرگ موقتی زنبورها، اعتقاد دارید که سینمای تجربی این ظرفیت را دارد که با مخاطب عام هم ارتباط برقرار کند؟
صادقانه پاسخ دهم، هنوز دقیقاً نمیدانم “مرگ موقتی زنبورها” فیلم تجربی محسوب شود. میدانم فیلمی متفاوت از روند معمول است اما بحث بر سر تجربی بودن یا نبودن آن تا به امروز زیاد بوده و من به عنوان یک شنونده هر دوی این آرا را شنیدهام. اما در مورد فیلم تجربی و ارتباطش با مخاطب، با اطمینان میگویم حتماً توجه مخاطب کنجکاو را برخواهد انگیخت.
پروسه نوشتن فیلمنامه مرگ موقتی زنبورها به چه شکل بود؟ به طور کلی جایگاه فیلمنامه را در این نوع سینما چطور میبینید؟ آیا ساختار فرمی و بصری مرگ موقت زنبورها کاملا منطبق بر ذهنیت شما هنگام نوشتن فیلمنامه بود و یا بخشی از آن در مرحله تدوین شکل گرفت؟
من در هنگام تخیل دربارهی ایدهی جدید فیلمام، هرگز به دستهبندیهای مرسوم فکر نمیکنم. مثلن هرگز هنگام تخیل مرگ موقتی زنبورها نگفتم: “اوه میخواهم یک فیلم تجربی بسازم” خب واضح است که در حال حاضر علاقهای به ساخت فیلم کلاسیک با ساختار کلاسیک سهپردهای ندارم. هر چند از دیدن فیلم خوب در هر دستهبندیای لذت میبرم. شاید دقیقاً قادر نباشم به شما بگویم فیلمنامهنوشتن در حیطهی فیلم تجربی چگونه است. اما اگر بخوام دربارهی روند نوشتن “مرگ موقتی زنبورها” و دو فیلمنامهی اخیرم که آنها هم تصویرگرایی از ویژگیهای بارزشان است، بگویم: اشاره به دو ویژگی مشخص در روند نوشتن است: یک تصویرنامهنویسی دقیق، یعنی کاملن ایدههای صحنه و حتی رنگ و نور را به هنگام نوشتن لحاظ کنی، کاری که در بیشتر آثار به عهدهی مدیرفیلمبرداری و طراح صحنهاست. به طوریکه در این شیوهی نوشتن، میزانس را تا حد زیادی از روی متن قابل تشخیص است. و دوم با دید یک تدوینگر متنات را بنویسی.
در مورد مرگ موقتی زنبورها، تا حد بسیاری این اتفاق روی کاغذ و در پروسهی نوشتن افتاد. اما نمیتوانم تغییرات بسیار فیلم به هنگام فیلمبرداری و تدوین را انکار کنم که بخشی از آن به خاطر محدودیتهای بودجه و تجهیزات بود، و بخشی هم به دلیل ریتم بر سر میز تدوین. فیلمنامهی من یک فیلم ۴۰ دقیقهای بود اما نسخهی نهایی نزدیک ۲۷ دقیقه است. نماهای بسیاری از فیلم حذف شدهاست تا فیلم ریتم مناسبتری داشتهباشد. هرچند امروز معتقدم هنوز هم این فیلم میتوانست کوتاهتر شود، اما وابستگی من به بعضی از تصاویر، که زمان بسیار و انرژی زیادی برای گرفتنش صرف شده مانع از حذف آن شد.
فیلم شما از نمونههای موفق سینمای تجربی در سال گذشته بوده است، تعریف شخصی شما از این نوع سینما چیست؟
همانطور که گفتم با وجود تخصیص دو جایزهی داخلی با عنوان بهترین فیلم تجربی و سه جایزهی خارجی با همین عنوان به فیلم “مرگ موقتی زنبورها”، هنوز نمیدانم صفت تجربی را میتوان به این فیلم نسبت داد یا نه. مناقشه بر سر تعریف فیلم تجربی بسیار است. اما شاید بیش از هر چیز سینمای تجربی برای من سینمایی خلاف جریان اصلی حاکم بر سینماست. تعریفی که در دههی ۲۰ اروپا نیز همزمان با جنبش دادئیستها و سورئالیستها شکل گرفت. بعدها عناصری برای فیلم تجربی قائل شدند، مثلن ضد روایت خطی بودن، یا نادیدهگرفتن بعضی از ملزمات سینمایی مانند صدا یا موسیقی، و یا عدم تناسب صدا با تصویر. از آنجایی که این نوع فیلمها معمولن فیلمهای کم بودجهای بودند کارگردان بیشترین وظایف- از جمله فیلمبرداری و تدوین- را در روند تولید فیلم بر عهده داشت. از این رو تصاویر خواسته یا ناخواسته لرزان و مات میشد که کم کم جز ویژگیهای سینمای تجربی قلمداد شد.از سویی حذف جلوههای تصویری، صدا و الگوهای مرسوم روایی منجر شد مخاطب بیواسطه با فیلم ارتباط برقرار کند و متعاقبا تماشای یک فیلم تجربی برای مخاطبی که در جستجوی سرگرمی بود امری سخت و طاقتفرسا محسوب میشد و این گونه فیلمها بیشتر در مراکز هنری و برای مخاطب محدود به نمایش در میآمد تا سینماها. نمیدانم امروزه چه قدر این ویژگیها قابل باز تعریف برای سینمای تجربیاست اما آنچه به نظرم میتوان هنوز وجود آن را برای سینمای تجربی ملزم دانست، بداعت فرمی و روایی و ضدجریان بودن این نوع سینما است. در مقالات اخیری که در زمینهی فیلم تجربی خواندهام طیف گستردهای از فیلمها را تجربی میداند اما همهی این فیلمها در چیزی مشترکاند و آن خارج از الگو بودن است. اگر این تعریف را برای سینمای تجربی برگزینیم، مرگ موقتی زنبورها نیز یک فیلم تجربی محسوب خواهد شد.
به نظرتان جایگاه این سبک سینما در ایران کجاست؟
راستش من جز چند سانس فیلم تجربی در دو جشنوارهی داخلی آثار تجربی دیگری ندیدم تا به قضاوت جایگاه این سینما در ایران بپردازم. تنها میتوانم این نکته را گوشزد کنم که فضای آکادمیک و دانشگاهی ما هرگز اجازهی پر بال دادن به این جنس سینمایی نمیدهد. در فضای دانشگاهی محیط برای تجربه و خلاقیت بسته است و اصول کلاسیک تدریس می شوند و باید طبق همان پیش رفت و کار ارائه داد، البته من این شیوه را ارزشگذاری نمیکنم زیرا باید اصول را یاد گرفت تا بتوان از آنها گذر کرد ولی محدودیت زیاد، راه خلاقیت را می بندد و انگار آموزش می دهند که چطور شبیه بقیه باشی. از سویی بعد از موفقیت سینمای فرهادی در جهان، سلیقهی قشر آکادمیک و دیگر اقشار سینمایی به ساختار سهپردهای قصهگو بیشتر شدهاست. یعنی یک واپسگرایی نسبت به سینمای تجربی وجود دارد. در جشنوارههای داخلی به جز دو سه جشنواره، فیلم تجربی بخش جداگانهای ندارد. حتی امسال در جوایز جشنواره مستقل فیلم کوتاه، جایزهی بخش تجربی جای خود را به نگاه تجربهگرا داد.
نقطه قوت و ضعف سینمای تجربی را چه می دانید؟
مشکلی که در سینمای تجربی وجود دارد این است که متاسفانه بستر مشخصی برای نقد کردن ندارد و چون قاعده ای رعایت نمی شود دیگران نمی دانند که از چه دریچه ای تو را نقد کنند و همین مانع رشد این سینما در ایران شدهاست. به نظر من کسی که سینمای تجربی کار می کند باید شناخت مناسبی نسبت به هنرهای دیگر داشته باشند، خصوصن هنرهای تجسمی، چرا که توانایی فیلمساز را از استفادهی متفاوت از ابزاری که دارد بالاتر میبرد. و از سوی به قول استاد محمد اصلانی فیلمساز تجربی نیازمند به داشتن تئوری است. متاسفانه من کمتر دیدهام در سینمای ما این دسته از افراد به فیلمسازی تجربی بپردازند، بلکه افرادی با تصور ساده بودن و بیقاعدگی این مدل سینما را برمیگیزنند. سینمای تجربی سهل الوصول به نظر می رسد اما اتفاقن بسیار سهل الممتنع است. برای مثال وقتی هزاران راه حل برای تدوین یک فیلم وجود دارد رسیدن به تدوین درست بسیار سختتر میآید. و همین نکته سینمای تجربی را به مراتب پیچیدهتر میکند.
به نظر شما چرا میل به سینمای داستانی بیشتر است؟
خب من همهی ما قصه شنیدن و قصه تعریف کردن را دوست داریم. ذات انسان قصهگوست. کتب آسمانی قصهگو هستند، حتی مثالهای درسی را با قصه برای شما قابل فهم میکنند. و از طرفی شما با سینمای قصهگو پر مخاطب میشوید و در ادامه به شهرت میرسید.
به نظرتان این می تواند دلیلی باشد که از سینمای تجربی کمتر استقبال می شود؟
در هر صورت هر چیزی که متفاوت و خارج از روال عادی باشد یک وا پس گرایی به دنبال دارد. همه ی ما در ابتدا مخالف تغییریم و نسبت به آثار جدید جبهه میگیریم و سینمای تجربی از این قاعده مستثنی نیست. هم چنین تماشای فیلم تجربی ساده نیست و این به خاستگاه خود مخاطب از این سینما باز میگردد.
راه حلی را برای ساخت مشکلات فیلم تجربی پیشبینی می کنید؟
مشکلاتی که در ساخت این نوع فیلم وجود دارد، با سایر فیلم ها خیلی متفاوت نیست، مثل تامین بودجه و شرایط ساخت و پخش فیلم و غیره. اما چون در اقلیت است و در جشنوارههای کمتری جای دارد و مخاطبان کمتری دارد کاستیها بیشتر هم می شود. و تنها راهی که می توان به مرور زمان به این سینما استقلال بیشتری ببخشد این است که افراد با مقولهی هنر، خلاقیت و دگراندیشی بیشتر آشنا شوند که با شرایط فعلی از نظر من نشدنی است. هنر و دروس خلاقه و آزاداندیشی باید در پایه دبستان و در دروس آموزشی تدریس شود، زیرا به سختی میتوان کسی را که به سن بیست سالگی رسیدهاست، به هنر و تفکر علاقمند کرد.
Source:
http://24framesnews.com/?p=286
Leave a Comment